روح ، شگفت انگیزترین، تخیلی ترین جز وجودم هست، وقتی سعی میکنم احساسش کنم، انگار حالم بهتره.
فکر کردن به آغاز آفرینشم و یا لحظه مرگم باعث میشه آرامتر باشم، تصور اینکه من در مرکز هستی ام و با طبیعت میرقصم. خیلی بهم آرامش میده، در من دختری رقصنده است، دختری که روی پنجه هاش ایستاده و با طبیعت هم صدا شده.
با خودم عهد بستم، فقط در جریان اصلی حرکت کنم، با روحم پرواز کنم، بهش گوش بدم. نمیدونم تا کجا میتونم ادامه بدم .
کاش تنها بودم ، کاش میتونستم پناه ببرم به طبیعت به دور از آدمها، کاش می شد فرار کرد از این جهان پر صدا.
درباره این سایت